یا حکیم
در باره این کتاب اظهار نظرهای متفاوتی شنیدهام. برخی این کتاب را بسیار خوب توصیف کردهاند، برخی آن را اثر جالب و قابل تامل دانستهاند و در آخرین نظر یکی از خوانندگان این کتاب به من گفت که انتظارش از کتاب بیش از اینی بود که هست.
از یک نگاه من این کتاب را بهترین کتاب علمی-تخیلی میدانم که تاکنون خواندهام و از منظری دیگر من هم انتظاری بیشتر از پایان این کتاب داشتم.
این کتاب توسط آلدوس هاکسلی نوشته شده است و زمانی که اتفاقات کتاب در آن میافتد سال 600 فورد است. کتاب یک دیدگاه انتقادی به دنیای تکنولوژی زده آغاز قرن بیستم میلادی دارد که تا هماکنون نیز این جو تکنولوژی زده را در اطراف خود میبینیم و به قولی میتوان گفت تکنولوژی پادشاه بیتاج و تخت دنیای کنونی ماست. دنیایی که شاید بتوان در کتاب انسان تک ساحتی هربرت مارکوز هم دید (این کتاب هم اکنون در حال مطالعه است).
رمان دنیایی دو چهره را به تصویر میکشد؛ انسانها شاد و سالم هستند و زندگی مرفه و مجهزی دارند و صلح و دوستی همه جا را فراگرفته، نیازهای انسانها به سرعت برطرف و محرومیت و رنج تا کمترین سطح کاهش یافته، اما همه اینها به قیمت قربانی کردن هنر، دانش و مذهب به دست آمده. فقر و جنگ به کلی ریشه کن شده و هر انسان با توجه به ویژگیهای ژنتیکی، آموزشهای مبتنی بر اصول روان شناختی و امکانات و داروهایی(سومایی) که دولت جهانی در اختیارش میگذارد کاملا احساس خوشبختی میکند و البته این دستاوردهای شگفت انگیز با نابودی عناصری به دست آمده که نقطه محوری هویت بشر امروزین را تشکیل میدهند؛ خانواده، فرهنگ و فلسفه به کلی نابود شدهاند، تمام افراد بشر به یک زبان سخن میگویند )در جایی از داستان زبان لهستانی یک زبان مرده نامیده میشود. مثل فرانسوی و آلمانی) تنها اثری که از مذهب باقی مانده در تقدیس هنری فورد با لفظ فورد ما ( Our Ford در برابر Our Lord که خدای ما معنی میدهد) دیده میشود، هنر به سطحی نازل و مبتذل سقوط کرده، علم به روانشناسی و مهندسی ژنتیک خلاصه شده، بر روند تولید دانش نظارت شدیدی صورت میگیرد و خواندن بسیاری از آثار کلاسیک و مقدس علمی، ادبی، فلسفی و مذهبی ممنوع هستند. همگی انسانها با تکنیکهای ژنتیکی و آموزشی لذت جویی و کاهش رنج را هدف خود قرار دادهاند، روابط جنسی بی هیچ محدودیتی تشویق میشود و کاهش روابط جنسی ضدارزش و یک رفتار ضد اجتماعی شمرده میشود. افراد با مصرف داروی مخدری به نام سوما به تعطیلات (Holiday) میروند.
در دنیای قشنگ نو انسانها در درون لوله های آزمایشگاهی به دنیا میآیند و داشتن پدر و مادر و البته پدر یا مادر بودن باعث شرمساری فرد در جامعه است. اوج این شرمساری را میتوان در صحنهای ببینیم که شخص وحشی در کارخانه تلقیح، مدیر کارخانه را پدر خطاب میکند و همه اطرافیان از خنده اشک از چشمانشان سرازیر میشود. در دنیای قشنگ نو خانواده وجود ندارد.
در این دنیای قشنگ نو انسانها دارای طبقهبندی هستند و این طبقهبندی از دستکاری ژنتیکی و دستکاری در رشد جنین وجود دارد تا حتی در آموزش های دوران خردسالی که به شکل وحشیانهای طبقات پایین را از کتاب و طبیعت متنفر میکنند. این شکل وحشیانه هماکنون نیز وجود دارد. و این طبقه بندی در سطح بینالمللی و در سطوح مختلف اجتماعی در دنیای کنونی قشنگ نوی ما نیز هست.(به عنوان نمونه کوچک مستند let's make money را میتوانید مشاهده کنید)
در این دنیای قشنگ نو آزادی جنسی در اوج خود است و هرکس بیش از مدتی معمول با دیگری باشد، اساسا دچار مشکل است.انسان ها در رابطه با هم در این دنیای آزاد صحبت میکنند که انگار دارند درباره قطعاتی گوشت صحبت میکنند و جالب اینجاست که آزادی در این دنیا مفهومی مغشوش و نامفهوم است.در این دنیای قشنگ نو تنها انسانی که در رابطه با انسانهای دیگر احساس دارد شخصیت "وحشی" است که از دنیای خارج از این دنیا و از وحشیکده به دنیای قشنگ نو پایی گذارده است.
در این دنیا انسانها مسخ هستند.مسخ سوما، مسخ رنگها و رنگارنگی اطراف خود، مسخ آزادی جنسی، مسخ کالا، مسخ مصرف و مسخ لذت و مسخ خواب آموزیهای دوران کودکی و نوجوانی. نکته جالب شباهت شدید این خواب آموزیها با تبلیغات و تلویزیون و رسانه است که شیوه کسب معرف را در اجتماع به کلی دگرگون کردهاند وبا خود به ناکجاآباد میبرند (برای درک این مطلب کتاب زندگی در عیش مردن در خوشی نوشته آقای نیل پستمن قابل توصیه است).
اینکه بخواهم در رابطه با کل کتاب دنیای قشنگ نو صحبت کنم کار سختی است زیرا تک تک شخصیت های کتاب عمیق و نماینده قشر وسیعی از جامعه هستند.
اما انتقادی که میتوانم به این کتاب کنم در واقع به دیدگاه هاکسلی برای خروج از این امپراتوری وسیع و پرقدرت است. در واقع شخصیت وحشی و کارهایش این راهکار است که در خود کتاب هم با شکست مواجه میشود. دنیای خارج از دنیای قشنگ دنیای جادو،کثیفی و خرفات و دنیای سرخپوستی است و این خود شاید یکی از نقاط ضعف کتاب باشد.شاید هم هاکسلی میخوهد با رندی دو سر طیف شکست بشریت را به نمایش بگذارد، دو سر طیف افراط و تفریط و عدم توازن.عدم توازنی که دنیای قشنگ نوی ما در یک سر آن ایستاده و شاید در حال گذار به آن است.
در مجموع "دنیای قشنگ نو" یکی از بهترین کتابهایی بود که تاکنون خواندهام.کتابی که حرف خود را صریح میزند و علی رغم این صراحت اصلا مزه آن کام انسان را آزار نمیدهد. دنیای قشنگ نو پیشبینی خوبی از دنیای پس از خود داشته و دنیای 500سال آینده را با حرکت کنونی این دنیا پیشبینی کرده است و البته میتوان مصادیق بارز تمثیلات کتاب را در کمتر از 100 سال پس از انتشار آن دید.
این دنیای قشنگ ماست از پشت عینک آلدوس هاکسلی: دنیای قشنگ نو
پس نوشت:قسمتی از متن از سایت ویکیپدیا برداشته شده است.