تلاش برای هیچ
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
متن زیر توسط دوست عزیزم ابراهیم مقدم نوشته شده که چند ماه پیش در مجله پرسش چاپ شد
روزی از روزگاران قدیم مردی جام باده هفت خط سرکشید و بنا به عربده کشی نهاد. چو کارد بر استخوان رسید محتسب یقه اش بگرفت و به قصد تادیب ! کشیده آبداری نثار گوش او کرد و وی را بگفت : ای فلان فلان زاده فلان پدر.... پدر فلان! حوزه استحفاظی من و عربده کشی؟مرد خطاکار که گونه سرخ از سنگینی دست محتسب کرده بود ، وی را بگفت: تو که باشی که اینچنین مرا بنوازی؟ محتسب پاسخ داد:من فرمانده فلان دسته باشم که حفظ نظم این محل او راست.
_ : خب ده سال دگر چه خواهی بود؟
_ : ده سال دگر فرماندهی گزمه های این شهر مراست.
_: و دگر ده سال چه؟
_: آن گه فرمانده کل گزمه های شهنشاه باشم.
_: و پس از آن؟
_: آن گه به رسم رایج ! از کار باز نشینم.
_:چون بازنشسته شدی چه؟آنگاه چه خواهی شد؟
_: آن گه دگر هیچ!!!!
چون این کلام از زبان محتسب بیرون تراوید، همچو این ماند که دست مرد از ضامن درآمد چنان برگوش محتسب بنواخت ! که نوازش های پدر! به یادش آورد و بعد از سرخی گونه اشک شوق ز ملاقات یاد پدر! را برچشمانش میهمان کرد. آن گه به کلام بیافزاد که: ای فلان فلان زاده فلان پدر.... پدر فلان! تو را سزاوار نیست که مرا بنوازی ، چرا که تو باید این همه بگذرانی و عمر بکاهی تا شوی هیچ ، حال آنکه من خود الان هیچم!!
شاید بپرسی ای گنگ قلم! تو را زین روده درازی چه مقصود؟؟ گویمت ای دوست بدان که این درد، کسان را بسیار باشد!
عمری بر سر کلاس بنشستیم و درد میخ های صندلی هایش را تحمل کردیم که چه؟ عمری نوازش های روحی و جسمی آموزگاران را به جان خریدیم که چه؟ عمری شب و روز به در کنکور کوبیدیم که چه؟
گر بود پایان کار هیچ، که ما خود همه هیچ بودیم. این همه محنت که چه؟
ورنه تورا نباشد پاسخ هیچ،نیکوست. لیک راه را بگو که چه باشد و چه؟؟؟؟
هر ماه با قرعه کشی از بین نویسندگان فعال وبلاگ به یکی از آن ها شارژ 5000 تومانی ایرانسل یا همراه اول جایزه داده میشود و مزایای دیگری نیز به آن ها تعلق می گیرد که در داخل وبلاگ ، شرایط و مزایای دیگر نویسندگی در این وبلاگ را نوشته ایم.
آدرس وبلاگی که در آن نویسندگی خواهید کرد: http://mht19.blogfa.com
سایت پشتیبان ما: www.projbank.ir
منتظر حضور گرمتان هستیم