رادیو فنگ سوهان روح من
یا حکیم
افراد، به چپ چپ، رادیو، فنگ ،
آتش.
بوم بابابوم بم ب بی بَ بَ بوم بم بَ بی بَ بَ بوم بم بَ بی بی بَ بو بَ بم(2) بم ...
چند وقتی است که رادیو فنگ گوش میدهم. و عبارات بالا تیتراژ رادیو فنگ بود که با آهنگ اجرا میشه.
از همون وقتی که رادیو فنگ گوش میدم و تا الان که تقریبا نیمی از 25 قسمت پخش شده اش را به رغم ف ی ل تر دانلود کردم و گوش دادم همش از گوش دادنش اذیت میشم.
نه به این خاطر که بد ساخته شده، نه. به این خاطر که از خودم متنفر میشم و همش به خودم لعنت میفرستم که فقط حرف میزنم و تنبلی را شعار خود کرده ام.
وقتی میبینم که عده ای جوان با تفرات شبه روشنفکری چپ(چپ اصلاح طلب نه ها، چپ مارکسیستی و از این جور چیزا) در حالتی که شاید همه باهاشون مشکل داشته باشن به فعالیت خودشون اینطوری ادامه میدن و برنامه های تلخ خودشون رو با بهترین شکل ارائه میکنن و تفکرات و نظرات خودشون رو انتقال میدن (و شاید هم القا میکنن) و احتمالا وقت زیادی هم صرف این کارشون میکنن، از این حرافی های خودم و دوستان بدم میآید که فقط طرفدار انقلاب عزیز اسلامی هستیم و انقلابی نیستیم. و در همین بی قیدی و بی عرضگی های خودم است که یک ترم است یه نشریه نتونستم دربیارم.
حالم به هم میخوره. اصلا من دیگه چه طور آدمی هستم.
حالم از این حالت خودم به هم میخورد همین.
پ.ن: البته باید بگم که در همین اوضاع وقتی کسانی مثل جشنواره عماری ها پیدا میشوند آدم شاد میشه.
پ.ن2: همین الان استاد راهنمام اس ام اس داده : بی حالی تا همین الان هم هست، خودت مشکل داری!!!
پ.ن3: به میثم امیری و همه دوستان ، آقایون من نگفتم رادیوفنگ بد کار کرده یا کارشون بده ها.اصلا حرف این نیست. اتفاقا کارشون خیلی جالبه.وگرنه من چپول نیستم که نصف قسمت هاش رو بشینم گوش بدم. حرف چیز دیگه است.
داری چرتوپرت میبافی مردِ ناحسابی.
اوّلاً دلیلِ عنوانِ متن را نفهمیدم. اگر واضح بود برای ما هم توضیح بده. چون متنت در این باره نبود.
دوّم؛ این که تو مشکل داری و تنبل هستی و همیشه همه جات میلنگد چه ربطی دارد به رادیو فنگ. و چرا باید آنها سوهان روحت باشند؟ اتّفاقاً گوش بده تا یاد بگیری. انتظار هم نداشته باش که رادیو فنگ یا هر رسانهی دیگری بخواهد منصف باشد یا معتدل باشد یا بیطرف باشد. ما چنین رسانهای در دنیا نداریم و نباید هم داشته باشیم.
سوّم؛ من خودم هم یک مازوخیست و سادیست هستم بدتر از تو. چون هم دوست دارم یک بهم فحش بدهد و هم دوست دارم به تو فحش بدهم و از این کار کیف میکنم. ولی نمیدانم چرا گریه میکنی و مثلِ بچّهها روحیّهات را باختی.
به جای این جرزنیها که باز گردنت را کلفت میکند و ران و بازویت را نازک، سعی کن یاد بگیری و حسادت نکنی. گردنت را نازک کن، آنجاهای کار راهانداز را کلفت. چون با پا و دست و اینها میشود کار کرد و کار راه انداخت. (این نازک-کلفتی گرفته شده است از به یکی از سخنرانیهای خوبِ رحیمپور)
چهارم؛ این بیعملی که ما به آن دچار شدهایم خودش نشان دهندهی یک وضعیّتِ پر از نقد است. و این نقد قبل از هر کس و هر چیزی به خودمان بازمیگردد. ولی همین نقد را تکرار کردن و همین نقد را مدام گفتن، خودش دوباره ایجاد کنندهی یک روحیّهی به شدّت مضر است. همین توی سرِ خودمان زدن هم درست نیست. ولو این که ما بسیجیها یا مذهبی یا همهی کسانی که انقلاب اسلامی را قبول داریم، در انفعالِ کامل باشیم، ولی نباید این بیعملی را فریاد بزنیم. چون فحشا خود یک گناه است و اشاعهی فحشا گناه بزرگتر. این که تو از وقتت استفاده نمیکنی و با زمان و انقلاب اسلامی و همهی ارزشها با بیعملی و درجا زدن برخورد میکنی و یک جورهایی زنای محصنه میکنی خود یک گناه است و جار زدن این زنای محصنه یک گناهِ بزرگتر.
راستی ایمان، من فردا میآییم تهران. ولی شمارهات را اینجا ندارم بهت زنگ بزنم. به گوشیام یک پیام بده، تا باهات هماهنگ کنم فردا عصر برویم سینما ملّت و پذیرایی ساده را ببینیم.
قوی باش. از فنگیها چیزهایی زیادی میشود آموخت. بیجهت آنها را سوهانِ روحت نکن. کسی در این دنیا، حتّی هالیوود با همهی دکوپوزش و رمانِ غرب با همهی هیمنهاش جگر نمیکند سوهانِ روحِ یک تولّهی خمینی باشد، چه برسد به این که آن هالیوود و رمانِ غرب فقط رادیو فنگ باشد و آن تولّه که نه آن فرزندِ خمینی ایمان فراهانی.
ببخش از این که تمجیدهایم برعکس است. مثلِ خودم است دستِ کم.
یا علی