اسفار صفر

وبلاگ شخصی ایمان صفرآبادی فراهانی

اسفار صفر

وبلاگ شخصی ایمان صفرآبادی فراهانی

اسفار صفر

وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ ﴿۱۱۶﴾

«اگر از بیشتر مردم روى زمین پیروى کنى [و آرا و خواسته‏هایشان را گردن نهى] تو را از راه خدا گمراه مى‏کنند؛ آنان فقط از خیال و پندار پیروى مى‏کنند، و تنها به حدس و خیال تکیه مى‏زنند.» (۱۱۶)
سوره انعام

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با موضوع «فیلم» ثبت شده است

یا حکیم

قبل نوشت1: در مورد فیلم تهران 1500 تنها به دو نکته فرعی اشاره میکنم و بعد به اصل بحثم میپردازم که تنها تهران 1500 بهانه آن است. اول اینکه فیلم به شدت و از هر جهت ضعیف بود. نه داستان درستی داشت و نه شخصیت و نه هیچ چیز دیگر. تنها یک حرکت تکنیکی بود مثل سد درست کردن بچگی های ما بر سر آب راه ها، که نه سد بود ونه آب را نگه میداشت. فقط بازی بود برای گذر وقت و گِلی شدن و آب بازی. دوم اینکه فیلم به خطوط قرمز اخلاقی و عرفی جامعه به هیچ وجه پایبند نبود و این من را به شدت عصبانی کرد. دیگر کم مانده بود کارهای جنسی را نمایش بدهد و این جمله عصاب خورد کن راوی که "آینده است دیگه..." یا "روباته دیگه، اشکال نداره" گوش و عصاب من رو اذیت کنه. این نشان از دیدگاهی غلط در ممیزی ارشاد دارد و اینکه چون الان ما با نقاشی سر و کار داریم و بازیگران انسان نیستند دیگر هیچ لزومی بر رعایت ظواهر دین و عرف اجتماع نداریم.

بدن نوشت: تهران 1500 برای تهران آینده ای را به نمایش میگذارد که یکسره تکنولوژیک است. ربات ها و ماشین ها و همه چیز تکنولوزیک است و کلا در سیطره تکنولوژی. خب سوال اینجاست که این چه ربطی به ما دارد؟ حقیقتا این چه ربطی به یک کشور اسلامی دارد. آینده ای که  کشور اسلامی  در تصور دارد این است؟ آینده تکنولوژیک. در این آینده دین چه جایگاهی دارد؟ من در تهران 1500 دین را تنها در عاقد و گشت ارشاد دیدم. در روابط انسان ها هیچ چیز نیست، در سیستم ارزشی هیچ نشانی نیست، در سیستم اجتماعی هیچ نشانی نیست(حتی رشوه قانونی است) و کلا بی خیال دین. اخلاق هم یک مساله کاملا عرفی است. خب این چه ربطی به ما دارد؟ این چه آینده ایست. از دین میگذیرم و تنها سوال خود را معطوف به آینده میکنیم. فرض کنیم تهران 1500 این اشکالات در حوزه دین اجتماعی را هم نداشت. باز هم این هیچ ربطی به ما ندارد.آینده تکنولوژیک به این شکل هیچ ربطی به من مسلمان ندارد.

سوال: چرا ربطی ندارد؟ مگر تکنولوژی چه اش است؟

من(از سرتسامح) میگویم هیچ چیزش نیست. اصلا ایرادی ندارد. اما سوال من اینجاست که تکنولوژی امروزی چرا شکل گرفته است؟ چرا بشر به دنبال تکنولوژی رفته است. اصلا رفته که رفته، چرا این نوع از تکنولوژی که ما الان با آن سر و کار داریم را ساخته، اختراع کرده یا یافته است. بشر امروز در جواب نیازی به تکنولوژی امروزی رسیده است. این نیاز از عقاید، باورها، نوع نگاه به عالم و آدم وجایگاه انسان در عالم شکل گرفته است.اگر بشر امروز اینگونه در عالم دخل تصرف میکند، اولا از نیازی است که آن نیاز به دلیل تفکرش است و دوما به دلیل نوع نگاهش به جهان و اینکه خودش را مرکز عالم فرض کرده و تمام جهان را در نسبت با خودش تعریف کرده، است. این تکنولوژی هم با بشر و عالم همین نسبت را برقرار میکند. به نظرم می آید مثل یک واسطه است برای همین اعمال قدرت سوژه(بشر) بر اُبژه(عالم). خب سوال اولم را میپرسم : این تکنولوژی چه نسبتی با ما دارد؟ چه نسبتی دارد با عالم انسان دینی،چه نسبتی دارد با نگاه یک مسلمان به جهان. تهران 1500 تکنولوژیک، ادامه همین تکنولوژی را تصور میکند برای تهران.

واضح بگویم اگر انسان دینی بخواهد آینده اش را رقم بزند و بتواند دنیایی دینی بسازد این دنیا و آرمان شهر آینده اش باید تعریف دینی و برآمده از تفکر دینی باشد. تهران 1500 آرمان شهر نیست اگر هم بود آرمان شهر تهران 1500 نیست. نمیدانم در آرمان شهر تهران 1500 تکنولوژی چه ارتباطی با تکنولوژی امروز دارد ولی مسلما در امتداد آن نیست(مسلما برای رفتن به خرمشهر از جاده ای نمیرویم که در امتداد جاده تهران چالوس است). در آرمان شهر تهران 1500 شاید، مثلا کسی نیست که درجات معنوی اش به جایی نرسیده باشد که نتواند طی الارض کند(مثلا). این تناسب بیشتری دارد با آنچه یک مسمان از آینده انتظار دارد. 

نکته آخر ، اینکه فیلمی مثل تهران 1500 در ایران ساخته میشود خود نشانه مشخصی از سیطره تفکر مدرن، سکولاریسم معرفتی(جدایی دین از معرفت) و سکولارسیم اخلاقی(اینکه دین مرجع اصلی اخلاق و سیستم اجتماعی نیست) است.

پس نوشت: کلا ما در مقام نظر و اندیشه (به خصوص در علوم انسانی) احتیاج به نوشتن یک کتاب آرمان شهر داریم. یک آرمان شهر شیعی که  همه امور جامعه آرمانی شیعه (مثل اقتصاد، کار، تفریح، روابط انسانی و...) را با توجه به مبانی دینی بتواند توضیح دهد. این کار سختی است. 

۱۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۱۵
ایمان صفرآبادی

یا حکیم

فیلم رسوایی مسعود ده نمکی فیلمی نبود که من بخواهم در موردش بنویسم. اما نگاه این فیلم به مردم در کنار فیلم پذیرایی ساده باعث این نوشتار بوده است.

اول از همه تکلیف خودم رو با چند مساله روشن کنم. اینکه از طرفی میگویند ده نمکی فیلم فارسی میسازد و از طرفی او را با مخملباف مقایسه میکنند به نظر من پارادوکس است. نمیشود هم مثل مخملباف بود و هم فیلم فارسی ساخت. ده نمکی (حداقل در این فیلم) دو وجه شباهت به مخملباف دارد. یکی اینکه هر دو در سینما روضه میخوانند و دیگر اینکه هر دو فیلمشان ضدمردم است. تفاوت عمده این دو در فیلم سازی هم این است که مخملباف وقتی روضه میخواند دیگر فیلم نمیسازد چیزی میسازد که اسمش را میتوانی فیلم بگذاری ولی روضه است وبس،ولی ده نمکی فیلم میسازد و حداقل اینقدری هست که برای کوبیدنش میگویند فیلم فارسی است. اگر کسی فیلم فارسی میسازد که دیگر شبیه مخملباف نیست. مخملباف فیلم فارسی هم نمی ساخت.

دیگر اینکه مقایسه قبح شکنی ده نمکی و جیرانی در سینما هم درست نیست. دوستی میگفت که اگر به خاطر قبح شکنی فیلم جیرانی و یا گشت ارشاد به خیابان ها میریزند باید برای این فیلم هم بریزند. من با این حرف کاملا مخالفم. چون قبح شکنی این دو در یک سطح و یک شکل نیست.(البته من با این رویکردهای حزبی به سینما مخالفم). این رو الان بازش نمیکنم.

اما اصل بحث من برمیگردد به اینکه فیلم ضد مردمی چه فیلمی است. توهین به مردم کجاست؟ "پذیرایی ساده" ضد مردمی است یا "رسوایی" و "زندگی با چشمان بسته" ؟

ضد مردمی این نیست که مردم را بی چیز و ندار نشان بدهی. ضد مردمی این نیست که مردم خالی از ارزش نشان بدهی. ضد مردمی این نیست. این پله بعد از بی مردمی است این پله بعد از "پله آخر" است. این مرحله قبل از ضد مردمی است. این جایی است که شما مینشینی و فلسفه اخلاق میبافی از خودت و این پله اول ضد مردمی بودن است. این فلسفه بافی است. این فلسفه بافی اخلاق بی اخلاقی است. این اخلاق بی پایه اومانیستی است که با بی مایگی خود به تفسیر بی اخلاقی میپردازد. این ضد مردمی نیست، اصلا کاری به مردم ندارد. این چیزی است که در پذیرایی ساده درآمده و ما به آن گفته ایم ضد مردمی.   و پذیرایی ساده در برابر رسوایی باید سرش را بالا بگیرد که ضد مردمی نبود و این انگ را در پیشانی گرفت، اما رسوایی ضد مردمی بود و در تیتراژش قرآن و اذان پخش کرد.

اما ضد مردمی چیست؟ چرا من به رسوایی و زندگی با چشمان بسته و خیلی دیگر از فیلم های ایران انگ ضدمردمی بودن میزنم؟

ضد مردمی این است که من مخاطب در فیلم پشت سر شخص اول بایستم. بایستم و ببینم که مردم در صورت شخص اول و در واقع من مخاطب تف می اندازند و از این مردم و شعورشان که در حد من مخاطب نیست بیزار بشوم. ضد مردمی این است که من مخاطب در کنار شخصیت اصلی فیلم پنجه در پنجه مردم فیلم بگذارم و آنها را در مقابل خودم ببینم و دلم بخواهد که بخاطر حماقتشان، خرخره شان را بجوم. ضد مردمی یعنی اینکه مردم در فیلم آنقدر احمق باشند که مردم در جایگاه مخاطب به خاطر حماقتشان از آنها بدش بیاید. ضد مردمی یعنی اینکه منِ مردم در سینما و پای فیلم با منِ مردم که در فیلم است دست به یقه بشوم و منِ مردم، منِ مردم را احمق بدانم و بدبخت و بد و آشغال. ضد مردمی یعنی مخاطب که خود مردم هستند ضد مردم باشند.یعنی منِ مردم که با یک بلیط از مردم در آمده ام و مخاطب شده ام به خودم اجازه بدهم بعد از فیلم بگویم مردم همینطورن، که مترادف جمله مردم همینطور اشغال هستند، است.

و این همه،رسوایی در 15 دقیقه پایانی هست. و زندگی با چشمان بسته در 1 ساعت پایانی هست و اخراجی ها 3 در تمام دقایقش هست و پذیرایی ساده اصلاٌ نیست. و ربطی ندارد که چند دقیقه از یک فیلم ضد مردمی باشد. همین که یک دقیقه اش باشد کافی است که ضد مردمی باشد. چون مردم را در برابر مردم قرار داده ایم. به مردم گفتیم آشغال، اما جرات نداشتیم خودمان بگوییم گذاشتیم مردم خودشان به خودشان بگویند آشغال.

پس نوشت1: با وجود تمام حرف هایی که زدم به نظرم رسوایی منهای 15 دقیقه آخرش از متوسط سینمای ایران بالاتر بود و از دو کار آخر ده نمکی هم بهتر بود. هرچند خیلی ده نمکی زده بود. یعنی اگه کسی نمیدونست فیلم مال ده نمکیه 10 دقیقه اول رو که میدید میفهمید سازنده این فیلم و "دارا و ندار" یکی هستند. ولی در مجموع به نظر من رسوایی فیلم خوبی بود و از دیدنش اصلا پشیمان نشدم و کلا نگاهم به شخص ده نمکی بعد از این فیلم مثبت تر شد.

پس نوشت 2: اینکه ده نمکی عکس آیت الله قاضی و حاج آقا دولابی رو در طراحی صحنه و کادر بندی پرت میکنه توی صورت مخاطب که یعنی این دو شخصیت لاحافدوز و شیخ مثلی از آن دو شخص والا مقام هستند هم خیلی توی ذوق میزد. کلا از این کارش خوشم نیامد.

پس نوشت 3: ظاهرا ده نمکی نفهمیده دوتایش باهم است. نمیشود امام داشت ولی آقا نداشت. این هم از توی طراحی صحنه اش بیرون زده.

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۲ ، ۲۲:۲۰
ایمان صفرآبادی

یا حکیم

در قسمت چهاردهم سریال کلاه پهلوی مادام بلانژ زن فرانسوی فرخ پارسا به توصیه میس سیمپسون چادر به سر میکند و در توجیه این توصیه میس سیپسون خراب کردن وجهه شادی در شهر را بهانه میکند. وقتی این دیالوگ ها را میشنیدم از جا پریدم و آفرین گفتم به ضیاالدین دری.

خب تا اینجا خیلی بحث مهمی نیست. زنی که تا دیروز چادر نمیپوشیده چادر میپوشد. لباسی کنار گذاشته میشود و لباس دیگری جای آن را میگیرد.چادر پهلوی

اما وقتی به این مساله توجه میکنیم که بلانژ میخواهد چادر بپوشد و در جامعه ظاهر بشود بدون اینکه بفهمد چادر چیست و برای چیست، میفهمیم که او با این کار به شادی ضربه ای نمیزند بلکه به چادر ضربه میزند. و من به این میگویم چادر پهلوی و یا شاید چادر انگلیسی.

چادری که بر سر میکنی ولی نمیدانی برای چه و به کوچه و برزن میروی و عفت و حیایی که لازمه چادر است نداری به چه درد میخورد؟ غیر از این است که به چادر ضربه میزنیم. چادر برای عفت است و برای ذکر. چادر ذکر خداست، ذکر حضور حق در زندگی. ذکر اینکه چون من چادر دارم باید عفت ان را رعایت کنم و مراقب خودم باشم. چادر غفت زن را نه تنها از نگاه مریض نامحرم حفظ میکند بلکه از نفسش نیز حفظ میکند. به شرطی. 

به شرطی که بدانی چادر برای عفت است و به شرطی که بدانی چادر به تو تذکر عفت میدهد تو را عفیف نمیکند. به تو میگوید که عفیف باش و تو باید بفهمی.

و اگر نفهمی چادر پهلوی و یا چادر انگلیسی بر سر کرده ای و به چادر بی احترامی میکنی و به جایگاه آن ضربه میزنی.

و سیمپسون میداند که بلانژ نمیداند شرط چادر حیا و عفت است. پس به او میگوید برو و چادر بر سر کن. او میرود و چادر به سر میکند و همان بلانژ است با لباسی جدید و جایگاه چادر را خراب میکند.پله پله تا بی چادر کردن جامعه. و دو مصداق امروزی دارد این چادر انگلیسی.

یکی همین چادر اجباری در دانشگاه آزاد که بود و چه بی احترامی ها که نشد به چادر.

و دیگری همین سریال های تلویزیونی با دخترکان چادری است با هفتاد قلم آرایش و نه عفتی و نه حیایی.

اما همین چادر به دلیل ذکر بودنش و به دلیل نمای عفت بودنش خیلی ها را نجات داده است از پرتگاه ذلت. اگر چادر بر سر میکنید یا هر نمای نشات گرفته از مذهبی به خود میگیرید بدانید این نما ذکر است، پس به آن نما و نشانه ذاکر باشید چون شما نماینده آن نما و مذهب هستید. این مراقبت از نفس است که باید به آن احتمام کرد و چادر و امثال آن (غیر از دیگر آثار) این اثر را هم دارند که مراقبت از نفس میکنند.

و من الله التوفیق

۱۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۱ ، ۱۷:۵۸
ایمان صفرآبادی