اسفار صفر

وبلاگ شخصی ایمان صفرآبادی فراهانی

اسفار صفر

وبلاگ شخصی ایمان صفرآبادی فراهانی

اسفار صفر

وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ ﴿۱۱۶﴾

«اگر از بیشتر مردم روى زمین پیروى کنى [و آرا و خواسته‏هایشان را گردن نهى] تو را از راه خدا گمراه مى‏کنند؛ آنان فقط از خیال و پندار پیروى مى‏کنند، و تنها به حدس و خیال تکیه مى‏زنند.» (۱۱۶)
سوره انعام

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی

تلاش برای هیچ

يكشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۰، ۰۶:۴۲ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام

متن زیر توسط دوست عزیزم ابراهیم مقدم نوشته شده که چند ماه پیش در مجله پرسش چاپ شد

روزی  از روزگاران قدیم مردی جام باده هفت خط سرکشید و بنا به عربده کشی نهاد. چو کارد بر استخوان رسید محتسب یقه اش بگرفت و به قصد تادیب ! کشیده آبداری نثار گوش او کرد و وی را بگفت : ای فلان فلان زاده فلان پدر.... پدر فلان! حوزه استحفاظی من و عربده کشی؟مرد خطاکار که گونه سرخ از سنگینی دست محتسب کرده بود ، وی را بگفت: تو که باشی که اینچنین مرا بنوازی؟ محتسب پاسخ داد:من فرمانده فلان دسته باشم که حفظ نظم این محل او راست.

_ : خب ده سال دگر چه خواهی بود؟

_ : ده سال دگر فرماندهی گزمه های  این شهر مراست.

_: و دگر ده سال چه؟

_: آن گه فرمانده کل گزمه های شهنشاه باشم.

_: و پس از آن؟

_: آن گه به رسم رایج ! از کار باز نشینم.

_:چون بازنشسته شدی چه؟آنگاه چه خواهی شد؟

_: آن گه دگر هیچ!!!!

چون این کلام از زبان محتسب بیرون تراوید، همچو این ماند که دست  مرد از ضامن  درآمد چنان برگوش محتسب بنواخت ! که نوازش های پدر! به یادش آورد و بعد از سرخی گونه اشک شوق ز ملاقات یاد پدر! را برچشمانش میهمان کرد. آن گه به کلام بیافزاد که: ای فلان فلان زاده فلان پدر.... پدر فلان! تو را سزاوار نیست که مرا بنوازی ، چرا که تو باید این همه بگذرانی و عمر بکاهی تا شوی هیچ ، حال آنکه من خود الان هیچم!!

شاید بپرسی ای گنگ قلم! تو را زین روده درازی چه مقصود؟؟ گویمت ای دوست بدان که این درد، کسان را بسیار باشد!

عمری بر سر کلاس بنشستیم و درد میخ های صندلی هایش را تحمل کردیم که چه؟ عمری نوازش های روحی و جسمی آموزگاران را به جان خریدیم که چه؟ عمری شب و روز به در کنکور کوبیدیم که چه؟

گر بود پایان کار هیچ، که ما خود همه هیچ بودیم. این همه محنت که چه؟

ورنه تورا نباشد پاسخ هیچ،نیکوست. لیک راه را بگو که چه باشد و چه؟؟؟؟

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۹/۲۰
ایمان صفرآبادی

پرسش

نظرات  (۷)

به تعدادی نویسنده حرفه ای نیازمندیم اگر مایل به این کار بودید به ما اطلاع دهید

هر ماه با قرعه کشی از بین نویسندگان فعال وبلاگ به یکی از آن ها شارژ 5000 تومانی ایرانسل یا همراه اول جایزه داده میشود و مزایای دیگری نیز به آن ها تعلق می گیرد که در داخل وبلاگ ، شرایط و مزایای دیگر نویسندگی در این وبلاگ را نوشته ایم.

آدرس وبلاگی که در آن نویسندگی خواهید کرد: http://mht19.blogfa.com

سایت پشتیبان ما: www.projbank.ir


منتظر حضور گرمتان هستیم
پس تو بی خود کردی می ری دانشگاه برو انصراف بده یه چار نفر مث من بیاد جات.
مردیم تو این دانشگاه مزخرفو رشته مزخرف
۲۰ آذر ۹۰ ، ۲۳:۳۸ محمد خاکسار
سلام باوبلاگت خیلی حال کردم .قالبت دیونه کننده قشنگه .
سلام
به نظر من حالا چون به دلیل شرایط اجتماعی شاید آن هم نه صد در صد پایان هیچ باشد انسان نباید دست از تلاش برای بهتر شدن بردارد و البته این به دید هر آدم به زندگی دارد.
زندگی زسم خوشایندی است
زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.
سلام
ساعت8تا11
مرسی از کتاب!
ایشالا اگه قسمت شه میخونم
۲۲ آذر ۹۰ ، ۱۸:۵۱ اندیشمندان
زیبا بود...ممنون که سر زدید باز هم تشریف بیاید..
سلام علیکم. ممنون که سر زدید. زود به زود به روز می شدم چون کمی عجول تشریف دارم چون باید یه جایی حرف می زدم. الانم دلم می خواد حرف بزنم ولی فرصتشو ندارم.
البته خوشحال می شم ازم انتقاد کنید. اینجام برای بهتر شدن!
مشتاقانه منتظر انتقادتون هستم.
التماس دعا
در پناه حق!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی